اولین ابراز وجود تو برای بابا شهاب
واااااااااای دخملکم نمی دونی که دو شب پیش واسه بابایی چه ابراز وجودی کردی ساعت 3-4 نصف شب بود من رفتم دستشویی و اومدم و کنار بابایی دراز کشیدم بابا شهابم بیدار شده بود حالمو پرسید من گفتم خوبم یهو دیدم تو شدیداً داری تکون می خوری سریع به بابایی گفتم دستتو بذار داره تکون می خوره و اونم دستشو گذاشت و تکونای تو رو حس کرد واااااااااااای نمی دونی که چه خر کیفی شده بود آخه خیلی تکونای شدیدی می خوردی و قشنگ محسوس بود منم کلللللی با تکونات حال کردم هروقت که از این دوران سخت بارداری خسته میشم تو با تکونات بهم انرژی میدی ممنونم ازت عزیزم بووووووووووووووس
نویسنده :
مدیر
11:52